نبرد برای هژمونی – نبرد دو ابرقدرت توسیدیس، فیلسوف یونان باستان، بر این عقیده بود که «دولت تثبیت شده» همیشه نگران از دست دادن موقعیت و جایگاه خود در مقابل یک «دولت درحال ظهور» است که نهایتا به نبرد برای حفظ هژمونی درخصوص اولی و بهدست آوردن آن بهوسیله دومی منتهی میشود.
امروزه نیز ما با چنین پدیدهای مواجه هستیم که طی آن قدرتمندترین کشوری که جهان معاصر به خود دیده – ایالاتمتحده آمریکا- در مصاف حیاتی با قدرت نو ظهوری قرار دارد که از لحاظ تبدیل به یک قدرت پیشرفته در کوتاهترین مدت زمانی باز هم تاکنون تاریخ بشریت کمتر به خود دیده است. دلیل این ادعا نگرانی روزافزون آمریکا و تلاش برای حضور قوی و مهارکننده درحوزه آسیا-پاسیفیک بهعنوان عرصه نبرد با چین است که به کانون منازعه رو به تزاید دو قدرت بزرگ جهان – آمریکا بهعنوان قدرت اقتصادی اول و چین بهعنوان قدرت اقتصادی دوم جهان که شانه به شانه آمریکا حرکت میکند- تبدیل شده است. تجلی بارز این ادعا را میتوان در صحبتهای مقامات عالیرتبه ایالاتمتحده در اینکه این کشور باید هرچه زودتر در منطقه آسیا-پاسیفیک بهطور جدی سنگر بگیرد، بهوضوح مشاهده کرد. در تمامی تحلیلهای اتاقهای فکر، چین بهعنوان چالش اصلی آمریکا قلمداد شده و تاکید بر این است که سیاستهای این کشور در چهل سال گذشته که براساس همراهی با چین بوده، با شکست مواجه شده و «بیجینگ» نه به یک کشور همراه، بلکه به یک رقیب جدی تبدیل شده است. مقامات سیاسی آمریکایی که بر تحلیل پژوهشگران اتاقهای فکر تاکید دارند، بر این باورند که واشنگتن بهخصوص پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد نظم نوین جهانی تاکنون با رقیب قَدَری همچون چین روبهرو نبوده که توان به چالش کشیدن هژمونی آمریکا و احتمالا ایجاد مخاطرات جدی در آینده برای این کشور را داشته باشد.
در تاکید بر ادعای فوق که نبرد اصلی و تعیینکننده دو ابرقدرت درحوزه آسیا-پاسیفیک است، باید به این موضوع اشاره شود که «واشنگتن» بر رقابت در این منطقه تاکید داشته و تلاش میکند گسترش نفوذ چین درحوزه آسیا-پاسیفیک را مهار کند، چراکه غفلت از آن، استیلای چین بر سایر نقاط جهان را بهدنبال خواهد داشت. چالش آسیا-پاسیفیک برای آمریکا بهعنوان قدرت و هژمون تثبیت شده در جهان بهگونهای است که آمریکا را به سروسامان دادن حداقل موقتی نیروهای خود در مناطق مختلف – همچون خاورمیانه- و تعدیل نیروهای خود در این مناطق و توجه بیشتر برآسیا-پاسیفیک واداشته است.
در مقابل، چینیها که برخلاف آمریکا در تمام موارد وحدتنظر دارند دائما بر این موضوع تاکید میکنند که این کشور هیچگاه رهیافت قدرتهای بزرگ تاریخ در کسب و اعمال هژمونی را تکرار نخواهد کرد. این تاکید بهخصوص از زمانی که چین ظهور و صعود عظیم خود را طی چهل سال اخیر جاری ساخته اشاعه بیشتری یافته است، چراکه «بیجینگ» درصدد است که قدرتیابی آن با کمترین میزان حساسیت روبهرو شود تا این کشور بتواند به دروازههای قدرت برتر جهانی برسد. در این راستا، «جیانگ زمین»، رهبر نسل سوم چین، اعتماد متقابل، بهرهوری متقابل و برابری را در دهه ۹۰ شعار اصلی خود ساخته بود. «هو جینتائو»، رهبر نسل چهارم چین نیز «توسعه صلحآمیز» را در راس امور قرار داد.
در سال۲۰۱۷ «شیجینپینگ»، رهبر نسل فعلی چین (نسل پنجم)، که از سال ۲۰۱۲ ارکان قدرت را در کشور بهدست گرفته و رهبری را دائمی کرده، اعلام کرد که چین «فاقد ژنی است که قدرتهای بزرگ را به تعقیب و ترغیب هژمونی کشانده است.» این اظهارات مقامات عالیرتبه چین را میتوان یک فریب دانست، چراکه شیرازه حکومت، کسب و ترویج قدرت است و بنا به گفته «هانس مورگنتا» اندیشمند واقعگرای روابط بینالملل، نظام جدید جهان از این حقیقت مبرا نیست و سیاست خارجی در قالب کسب و افزایش قدرت خلاصه میشود. معهذا، درخصوص گفتههای مقامات چینی حقیقتی نیز نهفته است که بر مبنای آن این کشور در شرایط موجود– از دیدگاه نظام حاکم بر این کشور که براساس اجماع اداره میشود و تشتت آرا نقشی در اجرا ندارد- این نظام حداقل تا آینده قابل پیشبینی علاقهای به ایجاد شبکهای جهانی برای جایگزینی آمریکا، بهعنوان قدرت حاکم در نظام بینالملل کنونی ندارد.
در همین راستا، بهنظر میرسد چین تمایل جدی برای اعزام نیرو به نقاط دور افتاده جهان و همچنین رهبری و مدیریت نهادهای بینالمللی که رفتار و عملکرد این کشور را محدود بسازد، ندارد. البته در این خصوص باید برای مشارکت در قالب نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد که چین در راس کشورهای اعزامکننده قرار دارد، استثنا قائل شد. «بیجینگ» همچنین رغبتی برای ترویج و صدور نظام سیاسی خود به خارج از مرزهای خود نشان نداده است. با وجود این، در ارتباط با حوزه آسیا–پاسیفیک، چین خواهان سلطه کامل است؛ زیرا این منطقه را بخشی از مناطق سرزمینی خود – با استناد به تاریخ- دانسته و در تلاش است که آمریکا را از منطقه براند و به یک هژمون بیچون و چرا مبدل شود. شریان اصلی صادرات و واردات این کشور است که بیش از ۵ تریلیون دلار کالا از آن تردد میشود. به همین دلیل، کنترل کامل بر این حوزه برای چین حیاتی است.
چین هم اکنون بر منطقه غرب پاسیفیک استیلا یافته و آن را درحوزه سرزمینی خود تلقی کرده و هیچ سازشی را برنمیتابد. «بیجینگ» تاکید دارد که بیشترین تجاوزات خارجی به این کشور از ناحیه غرب اقیانوس آرام- غرب پاسیفیک- بوده است و دیگر اجازه تکرار آن را نمیدهد. چین با وجود آنکه از قرار داشتن «واشنگتن» در راس نظام جهانی درحالحاضر رضایت ندارد، اما همزمان میخواهد آنقدر قدرتمند شود تا بتواند هرگاه منافعاش ایجاب کند با آمریکا دادوستد داشته و به شکلی این کشور را مهار کند. چینیها برداشتی که از منزلت قدرت بزرگ دارند این است که بتوانند خواستههای خود را به کرسی بنشانند و کسی آنها را به چالش نکشد. این سیاست درحوزههایی با انعطاف بیشتری اجرا میشود. «بیجینگ» در حوزههایی مانند منطقه آسیا-پاسیفیک، که با کمترین انعطاف حاکمیت مطلق را میطلبد، با آمریکا مماشات ندارد. تصمیمگیران این کشور، منطقه اقیانوس آرام را برخلاف ادعاهای طولانی آمریکا «دریاچه آمریکا» نمیدانند. نیروی دریایی و هوایی ارتش آزادیبخش چین در سالهای اخیر بودجه عظیمی را به خود اختصاص دادهاند.در پایان سال ۲۰۱۹ نیروی دریایی چین اولین ناو هواپیمابر ساخته خود به نام «شاندونگ» را به آب انداخته و اعلام کرده که دومین ناو هواپیمابر تولید داخل را بهزودی به ناوگان نیروی دریایی خود ملحق خواهد کرد.
در دهه ۹۰ بود که چین بهطور جدی و سازمانیافته به تجهیز همهجانبه ارتش آزادیبخش چین مبادرت کرد. «هو جین تائو» بهطور مشخص تاکید کرد که نیروهای ارتش چین بر عملیات حافظ صلح و انساندوستانه تمرکز خواهند داشت.جمهوری خلق چین بر این باور است که بخش کلیدی انباشت قدرت کشور در گرو مناسبات با نظم جهانی آمریکامحور است. چین به مرور با قدرتیابی روزافزون نسبت به پذیرش بیچون و چرای نظم موجود بینالمللی موضع مخالف اتخاذ کرده، بهگونهای که اگرچه در برخی حوزهها از نظم موجود حمایت میکند، اما در برخی حوزهها موضع مخالفت را در پیش گرفته است. چین دیگر اینگونه نمیاندیشد که نظام موجود بهطور تام و تمام خواستههای این کشور را برآورده میکند؛ خواستههایی که بهطور روزافزون با قدرتمندی هر چه بیشتر چین گسترش یافتهاند.
«بیجینگ» در پر کردن فاصله با آمریکا در نقاطی که «واشنگتن» ضعیف است یا در آنها حضور قدرتمندانه ندارد، به فوریت جای پای خود را باز میکند. نمونه اخیر این رویکرد درحوزه پاسیفیک درحال شکلگیری است. «بیجینگ» در ماه دسامبر سال ۲۰۱۹ از ریاستجمهوری ایالاتمتحده در «مایکرونیشیا» (واقع در اقیانوس آرام) پذیرایی کرد و در عالیترین سطح با آن به مذاکره پرداخت. در این سفر، سرمایهگذاری چین در مایکرونیشیا ۷۲ میلیون دلار اعلام شد که برابر با سه سرمایهگذاری پیشین بوده است (ما در این منطقه شاهد افزایش ۳۰ درصدی تجارت چین هستیم.) در همسایگی این منطقه، جزایر «مارشال» قرار دارد که آمریکا در آن پایگاه دارد و از جنگ جهانی دوم حضور نظامی خود را در آن حفظ کرده است. جزیره «گوام» که منطقه سرزمینی ایالاتمتحده آمریکا قلمداد میشود و این کشور پایگاه عظیمی در آن دارد نیز در مجاورت جزایر «مایکرونیشیا» واقع شده است. معهذا، حضور رو به افزایش چین و سرمایهگذاریهای رو به رشد این کشور بهتدریج درحال تضعیف حضور آمریکا در منطقه است. علت اصلی آن میتواند عدم تمایل «واشنگتن» در اولویت دادن به این منطقه و به شکلی بیتوجهی به آن باشد. اغلب سرمایهگذاریها در این حوزه به «چووک» معطوف شده که در ماه مارس سال ۲۰۲۰ در رفراندومی به استقلال رای خواهد داد که در آن چین درحالحاضر نیز قدرت اول از لحاظ سرمایهگذاری قلمداد میشود.
«چووک» نشاندهنده این موضوع است که چگونه چین با برداشتن گام کوچک، کارهای بزرگی را پیش میبرد. برای مثال، این منطقه که سالیان دراز آمریکاییها بر آن تفوق داشتند بهدلیل بیعلاقگی رهبران فعلی آمریکا و عدم توجه لازم به اهمیت و وضعیت محیطزیستی منطقه عملا درحال خارج شدن از پیوستگی به آمریکا است و چین که بهخصوص به مساله محیطزیستی منطقه اهمیت فراوان میدهد و به بحران آتی توجه دارد، درحال گسترش نفوذ خود است. این درحالی است که آمریکا بهطور کلی به مساله محیطزیستی «مایکرونیشیا» بیاعتنا بوده و زمانیکه مردم این منطقه اولویتشان مبارزه با آلودگی زیستی است که حیات آنها را بهطور جدی تهدید میکند «واشنگتن» با سیاست بیتوجهی در شرف واگذاری این حوزه حساس جغرافیایی و استراتژیک به چین است. بااهمیت جلوه دادن این مناطق که با سرمایهگذاریهای چین روبهرو است این کشور را بهعنوان شریک استراتژیک جزایر «مایکرونیشیا» مبدل ساخته و نوسازی آن را در چارچوب «ابتکارکمربند – پهنه» در مرحله برنامهریزی و اجرا دارد.
نفوذ تدریجی چین
نفوذ تدریجی چین که بر قدرت «حساب بزرگ بانکی» این کشور و اتکا به ذخایرعظیم آن- بالغ بر سه تریلیون و دویست میلیارد(بزرگترین در دنیا) استوار است، در ارتباط با کشورهای عضو «اتحادیه آسه آن» نیز مشهود است. در این منطقه، چین همزمان با بهرهگیری از «ابتکار کمربند- جاده» در سرمایهگذاری در منطقه جنوب شرقی آسیا- اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی و زیر ساختی – از نفوذ و حضور قدرتمندانه خود در «دریای جنوب چین» حراست کرده و بهطور آرام و حساب شده تثبیت حاکمیت در این حوزه را تعقیب میکند. اصرار چین در به کرسی نشاندن «الگوی رفتاری» با کشورهای «آسهآن» درحقیقت ادعای بیچون و چرا بر آن منطقه محسوب میشود؛ چین اعلام کرده حاضر به مذاکره با کشورهای آسیای جنوب شرقی البته با پذیرش حاکمیت چین است. «بیجینگ» با سرمایهگذاری هنگفت در منطقه در عمل راهی جز پذیرش ضمنی این کشورها در قبول حضور قوی این کشور باقی نگذاشته است. سال ۲۰۲۰ با هفتادمین سال بنیانگذاری کشور جمهوری خلق چین و پنجاهمین سالگرد تاسیس اتحادیه «آسهآن» مصادف بود. در این دوره چین به قدرت دوم جهانی و «آسهآن» به یکی از قدرتهای بزرگ اقتصادی دنیا مبدل شده است.
مبادلات تجاری چین
در سال ۲۰۱۹ میلادی حجم مبادلات تجاری چین و «آسهآن» به ۶۰۰ میلیارد دلار رسید و از مبادلات تجاری با آمریکا پیشی گرفت و این کشور به دومین شریک تجاری «آسهآن» مبدل شد. تنیدگی روابط بهگونهای است که چین در اصل شریان اقتصادی کشورهای آسیای جنوب شرقی را در اختیار دارد و در عمل جایگزینی برای آنها وجود ندارد. نمونه بارز آن مخالفت تند «ماهاتیر محمد» نخستوزیر مالزی با طرح احداث بزرگراه ۷۲۲ کیلومتری شمال به جنوب مالزی بود که آن را به طرحهای استعماری تشبیه کرده بود (اینبار چین بهعنوان نظام استعمارگر که منابع کشورهای ضعیف را به تاراج میبرد). بر این اساس، پس از بررسی مجدد و نیاز مبرم کشور به سرمایهگذاری و اجرای آن با همکاری چین، ماهاتیر اعلام کرد که جایگزینی برای چین با تمام نکات منفی وجود ندارد و اجرای آن را در جهت منافع مالزی تلقی کرده است. کشورهای ویتنام، تایلند، مالزی، اندونزی، فیلیپین، میانمار، کامبوج، لائوس و برونئی به ترتیب بزرگترین شرکای تجاری چین محسوب میشوند. کامبوج و میانمار نیز از لحاظ سیاسی شرکای پرو پا قرص این کشور هستند.
جدا از روابط رو به گسترش اقتصادی-تجاری، چین و «آسهآن» در صحنه بینالمللی روابط استواری را تجربه میکنند که نمونه بارز آن همکاری در مذاکرات «موافقتنامه شراکت اقتصادی جامع منطقهای» است که در سال ۲۰۲۰ فعالیت خود را آغاز خواهد کرد که بلاشک چین محور اصلی آن خواهد بود.
در اجلاس سال گذشته چین و «آسهآن» که در راستای تقویت همهجانبه روابط و همکاری بین این دو برگزار شد، «دورنمای شراکت ۲۰۳۰» بهعنوان سند توسعه تعاون برگزیده شد. دو طرف در این اجلاس بر هماهنگی فعالیتهای مالی- عمرانی و … بر «ابتکار کمربند – جاده» بهعنوان حوزه فعالیت تاکید داشتند.
در نبرد برای حاکمیت اقتصادی جهان همه چشمها به آمریکا و چین دوخته شده است.
دکتر بهزاد شاهنده_استاد پایه مطالعات چین - دانشگاه تهران